در انتظار فرشتموندر انتظار فرشتمون، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

فرشته آسمونی

بوی مهر

چه روزی بود اول مهر , روز اول مدرسه , بوی کتاب و دفتر نو و لباس های فرم مدرسه خدا جونم چه روزهایی بود ولی حیف که زود گذشت دلم برای اون روزها تنگ شده , یادش بخیر کلاس اول ابتدایی بودم خالم و شوهر خدا بیامرزش و بچه هاشون اومدن خونه و منم از اونجایی که دوست نداشتم برم مدرسه و خونه بمونم مامانم امادم کرد که برم  مدرسه نزدیک بود و خودم میرفتم رفتم تا سر کوچه و برگشتم و گفتم معلم نیومده بود و گفتن برید خونه مامانم قربونش برم فهمید ولی به من چیزی نگفت و شنیدم داره به بابام میگه برو و از مدرسه براش اجازه بگیر دوست داره امروز خونه باشه و بابای عزیزم هم رفت و برام اجازه گرفت و اون روز خونه بودم از این جور خاطرات خیلی دارم خیلی کاش وقت داشتم و همش...
3 مهر 1394

سینه زنی قشنگه

سینه زنی قشنگه دیشب یه سربند سبز  بابام رو پیشونیم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه برد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه می کردن همه حسین حسین می گفتن با صدای زمزمه بلندشدیم وایسادیم تا بزنیم به سینه سینه زنی قشنگه ولی خیلی غمگینه وقتی  تموم شد عزا غذای نذری دادن از بس که خوشمزه بود همه ،غذا رو خوردن از اون موقع تا حالا همش دارم می خونم حسین حسین حسین جان آقای مهربونم ...
4 آبان 1393

بوی محرم

  غربت و غم می باره از آسمون قد تموم دونه های بارون تو کوچه ها بوی محرم می یاد ادور دورا حضرت آدم می یاد یکی یکی میان به دنبال هم فرشته ها برای سوگ و ماتم نشسته غم رو سینه های مردم آتیش گرفته خوشه های گندم پرچمای سیاه هوایی شدن عشقای ساده هم خدایی شدن هرکی می بینی یا حسین می خونه امام حسینو از خودش می دونه نام حسین هنوز چقد غریبه هرچی بگی امام حسین نجیبه غریبی امام حسین ساده نیس هرکی با او نباشه آزاده نیس کربلا رو با آب و تاب شناختیم با گریه و قحطی آب شناختیم امام حسین تشنه دریا نبود عباس او ...
4 آبان 1393

ياد مدرسه

  اولین روز دبستان بازگرد  // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی   خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود   درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است   کاکلی گنجشککی باهوش بود //فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوزوسرمای شدید//ریزعلی پیراهن ازتن می درید   تا درون نیمکت جا می شدیم//ما پرازتصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پاکی داشتیم //یک تراش سرخ لاکی داشتیم   کیفمان چ...
17 مهر 1393
1