در انتظار فرشتموندر انتظار فرشتمون، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

فرشته آسمونی

شعر در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام

ای قد تو سرو ریاض حسین(ع) نور دل فاطمه(س) را نور عین   جوانی و به رهروان پیرعشق اکبری و طنین تکبیر عشق   یم ؛ چو حبابی ست به پیش  نَمَت مسیح را چشم  شفا ازدمت   یوسف اگر روی تو را  دیده بود بساط حسن خویش برچیده بود   داغ دل لاله به صحرای تویی مایه مجنونی لیلا تویی   حسین (ع) ؛ خود به عالمی دلبر است وآنکه بَرَد دل ز حسین اکبر است ...
11 آبان 1393

شهادت حضرت علی اکبر(ع)

شهادت حضرت علی اکبر(ع) آغوش کف و سرنا مزنید لاله ی پرپر دارم کنج آغوش دلم شبه پیمبر دارم غم ای که دل را به دلِ طبل و طرب می بندید از چه رو بر غم این تازه جوان می خندید ارباً اربا لاله‌ام در پیشِ چشمانِ ترم ارباً اربا شد علی اکبرم   ...
11 آبان 1393

درد دل

  يا امام حسين(ع) يا حضرت ابوالفضل (ع) يا حضرت علي اكبر(ع) يا حضرت علي اصغر(ع) يا حضرت رقيه(ع) يا حضرت زينب(ع) عزيز دل مامان امروز حرم امام رضا (ع) مراسم شيرخوارگان بود نتونستم برم ولي نشستم پاي تلويزيون و پخش مستقيم رو نگاه كردم و خيلي گريه كردم آخه اين سالها كه منتظر تو هستم  هر سال نذر ميكنم كه سال بعد تو رو داشته باشم و ببرمت اونجا و بيمه حضرت علي اصغرت (ع) كنم ولي 4 ساله منتظرم و راضي ام به رضاي خدا ولي عزيز مامان ديگه طاقت ندارم و دوست دارم زودتر خدا تو رو بهم بده و مثل بچه هاي بالا بببرمت حرم ؛عزيز مامان روز اول ماه محرم رفتم برات لباس خريدم و نيت كردم ك...
9 آبان 1393

عاشورا

خولی به قتل گاه آمد اما همینکه حضرت را دید لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را بکند . نفر بعدی شبث بود که وارد گودال شد و تا نگاه حضرت بر او افتاد شمشیر را انداخت و اظهار پشیمانی کرد و نفر بعدی سنان بن انس بود که او هم چون نگاه حضرت را دید لرزه بر اندامش افتاد و فرار کرد و بالاخره نفر چهارمی شمر بود که با بی رحمی زیاد توجهی به نصیحتهای امام نکرد و سر حضرت را از بدن جدا نمود. بر قاتلین سیدالشهدا لعنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت. حرّ اولین کسی بود که راه را بر امام حسین (ع) بست واجازه نداد حضرت به کوفه برود اما در روز عاشورا چند ساعتی از جنگ گذشته بود و جمعی از اصحاب حضرت شهید شده بودند که امام حسین ئ(ع)...
9 آبان 1393

لالايي حضرت علي اصغر

درود بر حضرت علی اصغر    گریه کمتر کن-مادرت بمیره وای تا به درخیمه-آب راهی نداره  آب،خیمه،عطش،اشک وشراره  لالایی برات میخونم  تا این که دَووم بیاری  باید تا عمو میرسه  دندون رو جیگر بذاری  گریه کمتر کن،گریه کمتر کن   قحط آبه ،میدونی،مُردم از سرگردونی  قهری با مادر انگار،رو تو برمیگردونی  گریه کمتر کن،گریه کمتر کن   ...
9 آبان 1393

سینه زنی قشنگه

سینه زنی قشنگه دیشب یه سربند سبز  بابام رو پیشونیم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه برد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه می کردن همه حسین حسین می گفتن با صدای زمزمه بلندشدیم وایسادیم تا بزنیم به سینه سینه زنی قشنگه ولی خیلی غمگینه وقتی  تموم شد عزا غذای نذری دادن از بس که خوشمزه بود همه ،غذا رو خوردن از اون موقع تا حالا همش دارم می خونم حسین حسین حسین جان آقای مهربونم ...
4 آبان 1393