داروی گیاهی من و بابایی
داروی گیاهی من و بابایی
روز 30 خرداد به همراه بابایی رفتیم عطاری اندیشه که روغن زیتون و روغن کنجد بخریم اخه روغن نباتی رو کامل گذاشتم کنار, وقتی رفتیم یه خانمی جلوی در نشسته بود و گفت که تا ساعت 3:30 نمیان و رو در نوشته شده بود در روز 15 نفر ویزیت میشه برام جالب بود و از خانمه سوال کردم و گفت که باید ساعت 3:30 اینجا باشی و نوبت بگیری برای خیلی ازبیماری ها میان و خودش هم بار دوم بود می اومد و میگفت که داروهایی که بهش دادن خیلی خوب بوده و بعدم گفت که داماد سید ضیایی هست و از اونجایی که من خیلی دنبال سید ضیایی بودم که نوبت بگیرم و برم پیشش و نشد خیلی خوشحال شدم و خلاصه همون موقع یه نفر اومد و در باز کرد دستیار حاج اقا بودن و در رو باز کرد و رفتیم روغن ها رو خریدیم و بابایی گفت نوبت بگیر خیلی تعجب کردم و پرسیدم برا نازایی هم دارو میدید؟گفتند بله و نوبت گرفتیم و اومدیم خونه و عصر رفتیم و خیلی هم شلوغ بود ویزیت نمیگرفت و فقط پول داروهایی که میداد که اونم هم خالص و هم قیمت پایین بود و نوبتمون شد و رفتیم پیش حاج اقا و بابایی هم اومد خیلی برام جالب بود چون هر وقت اسم دکتر و ... می اومد بابایی عصبانی میشد ولی این خودش نوبت گرفت و خودش هم اومد و نشست جالب بود و بعدم حاج اقا جواب ازمایش ها و سونو ها و ... رو دید و گفت که خدا رو شکر دوتاتون سالمید فقط یه کمی تحرک اسپرم کمه و منم با دارو خیلی قوی میشم و داروهایی بهمون داد و حالا داریم استفاده میکنیم انشالا که به حق این ماه عزیز خدا تو رو تو همین ماه عزیز بهمون عطا کنه لیست داروها رو تو پست بعدی میگذارم