خسته ام از زندگی
ای خداااااااااااااااااااااااا , خدا جونم صدامو میشنوی؟ دیگه خسته شدم,از جونم و از زندگیم سیر شدم جونم رو بگیر و راحتم کن دیگه تحمل این همه سختی و زجر رو ندارم تحمل این همه حقارت رو ندارم دیگه ازت بچه نمیخوام , دیگه هیچی نمیخوام فقط جونم رو بگیر و راحتم کن فقط همین. 9 ساله با همه چیزش ساختم با همه چیز,حقم این نیست و نبود, دلم رو شکست , غرورم رو شکست ,بهم توهین کرد از همه گذشتم ولی دیگه نمی تونم , نمیخوام زنده باشم نمیخوام نمیخووووووووووووووام... تو شهر غربت , تک و تنها این حقم نیست که این جور به سرم بیاد شاید اگه بچه داشتم اینجور نمیشد کاش یه کمی به فکر دل منم بودی ای کاش ای کاش... دیگه نمیتونم بنویسم این اشک ...