در انتظار فرشتموندر انتظار فرشتمون، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

فرشته آسمونی

خسته ام از زندگی

ای خداااااااااااااااااااااااا , خدا جونم صدامو میشنوی؟ دیگه خسته شدم,از جونم و از زندگیم سیر شدم جونم رو بگیر و راحتم کن دیگه تحمل این همه سختی و زجر رو ندارم تحمل این همه حقارت رو ندارم دیگه ازت بچه نمیخوام , دیگه هیچی نمیخوام فقط جونم رو بگیر و راحتم کن فقط همین. 9 ساله با همه چیزش ساختم با همه چیز,حقم این نیست و نبود, دلم رو شکست , غرورم رو شکست ,بهم توهین کرد از همه گذشتم ولی دیگه نمی تونم , نمیخوام زنده باشم نمیخوام نمیخووووووووووووووام... تو شهر غربت , تک و تنها این حقم نیست که این جور به سرم بیاد شاید اگه بچه داشتم اینجور نمیشد کاش یه کمی به فکر دل منم بودی ای کاش ای کاش... دیگه نمیتونم بنویسم این اشک ...
24 تير 1394

8 سالگرد ازدواجمون

  سلام عزیز مادر روز یکشنبه 21 تیر 1394 سالگرد ازدواج من و بابایی بود و نتم قطع بود و نتونستم برات بنویسم تا امروز,عزیز مادر چی میشد تو این روز به یاد موندنی تو بغلمون یا تو دل مامانی بودی , اون روز بابایی روزه بود و کمی هم عصبی نمیدونم چش بود و منم چیزی نپرسیدم و شب هم قرار بود که بریم بیرون که نشد و خونه بودیم و روز قبل هم به بابایی گفته بودم بریم آتلیه و گفت که شاید رفتیم و اون روز چیزی نگفت و منم چیزی نگفتم و انشالا سال دیگه سه نفری با هم تو این روز قشنگ میریم آتلیه به امید سالی خوب و خوش که تو هم هر چه زودتر بیایی و دلمون رو شاد کنی و سال دیگه به مناسبت سالگرد و اومدن تو یه جشن مفصل بگیریم... ...
24 تير 1394

تولد امام حسن مجتبی (ع)

امروز 15 رمضان ولادت امام حسن مجتبی است؛و به همه دوستانم تبریک میگم ؛ یا بی بی فاطمه زهرا (ص) امروز روز شماست روز تولد اولین فرزندت به همین روز عزیز قسمت میدم که دل من و تمام دوستانم و همه منتظرا رو هم شاد کنی و ما هم طعم شیرین مادر شدن رو بچشیم یا فاطمه زهرا (ص) خیلی دلم بچه میخواد و حرف دلم رو به هیچ کس نمیتونم بگم دلم رو سپردم به خدا و به خودت دستمو نا امید برنگردون , خسته ام از نگاه مردم از حرف مردم ولی بازم ته دلم یه امیدی هست و میدونم که اگر دلم رو بسپرم به خودت نا امیدم نمیکنی یا فاطمه زهرا(ص) تو رو به امام حسن(ع) و به تمام اولادت قسم میدم به برکت این ماه عزیز منم تو همین ماه مادر بشم الهی و ...
11 تير 1394

داروی گیاهی من و بابایی 2

داروی گیاهی من و بابایی 2 خانم: صبح ناشتا یک قاشق پایخوری پودر گل استوخدوس در یک استکان ابجوش دم کرده با عسل بخورید. 3 شیره (شامل شیره خرما و شیره توت و شیره انگور هست)صبح و ظهر و شب یک قاشق مرباخوری با آب بخورید. عصرها دمکرده یک قاشق چایخوری پودر افتیمون در یک استکان ابجوش با عسل بخورید. روزی یک قاشق پایخوری رازیانه در یک استکان ابجوش دم کرده و با عسل بخورید.(با تفاله مصرف شود) شبها 2 عدد سیب پوست گرفته به صورت رنده شده با عسل بخورید. آقا: ثعلب پنجه ای پودر شود یک قاشق غذاخوری با 250 گرم روغن خالص زیتون مخلوط شود و روزی یک قاشق مربا خوری بخوربد. در هفته سه بار ظهرها خاگی...
6 تير 1394

داروی گیاهی من و بابایی

داروی گیاهی من و بابایی روز 30 خرداد به همراه بابایی رفتیم عطاری اندیشه که روغن زیتون و روغن کنجد بخریم اخه روغن نباتی رو کامل گذاشتم کنار, وقتی رفتیم یه خانمی جلوی در نشسته بود و گفت که تا ساعت 3:30 نمیان و رو در نوشته شده بود در روز 15  نفر ویزیت میشه برام جالب بود و از خانمه سوال کردم و گفت که باید ساعت 3:30 اینجا باشی و نوبت بگیری برای خیلی ازبیماری ها میان و خودش هم بار دوم بود می اومد و میگفت که داروهایی که بهش دادن خیلی خوب بوده و بعدم گفت که داماد سید ضیایی هست و از اونجایی که من خیلی دنبال سید ضیایی بودم که نوبت بگیرم و برم پیشش و نشد خیلی خوشحال شدم و خلاصه همون موقع یه نفر اومد و در باز کرد دستیار حاج اقا بودن و در...
6 تير 1394

تولد مامان

سلام نفسم امروز  تیر است و تولد مامانی , کاش تو هم بودی عزیزم ولی حتما صلاح و مصلحت خدا تو این بوده که من تا سالگی مامان نشم و امید دارم که امسال  تو رو خدا بهمون بده و دلمون رو شاد کنه بابایی بهم تبریک گفته از دیروز ولی هنوز کادو نداده و بهم گفته هر چیزی که خودم دوست دارم بخرم و خودش میخواسته انگشتر بخره  ولی از اونجایی که من انگشتر بجز حلقه ازدواجمون چیز دیگه دستم نمیکنم گفته خودم انتخاب کنم منم شاید رفتم و یه تیکه طلا برداشتم اولین دعایی که امروز کردم این بود که خدا تو رو هر چه زودتر و تو همین  سالگی بهمون بده نه دورتر اخه دیگه طاقت این همه دوری رو ندارم راستی دیشب دوست بابایی برا...
6 تير 1394